Tuesday, 18 June 2013 15:27

ماجرای یک هیپنوتیزم از پیش هماهنگ نشده

Written by 
Rate this item
(0 votes)
تصاویری که همه ما از هیپنوتیزم در ذهن داشتیم شامل همان تصاویر کلیشه ای فیلم ها و کارتون ها بود. همان تصویر کلیشه ای و حتی کاریکاتوروار دکتری که پاندول را مقابل چشمان مریض تکان می دهد و او را وادار به کارهای عجیب و غریب میکند واسرار مگوی او را می شنود و بعد از خواب بیدارش میکند .
همان تصویری که بیمار از خواب پریده نه گذشت زمان را حسن کرده و نه هیچ کدام از اتفاقات را به یاد می آورد و مدام از دکتر آمار میگیرد که در طول مدت هیپنوتیزم، چیزی گفته یا نه ! این تصاویر با همان توضیحات ساده اما جامع دکتر باقری در 20 دقیقه ابتدایی کمرنگ شد و در طول گزارش کاملا" رنگ باخت. در نیمه اول بازی دکتر باقری مسول کمیته آموزشی انجمن هیپنوتیزم ایران که در مطب آرام خود در میان گل ها ما را پذیرفته بود کاملا روشن مان کرد که آنچه قرار است اتفاق بیقتد به هیچ کدام از نمایش های تلویزیونی شباهتی ندارد. برایمان توضیح داد که قرار نیست پاندولی را مقابل چشمان مان به حرکت در آورد و از ما بخواهد تا با نیروی غیر قابل توضیح دیوار را بشکنیم یا به دیگران آسیبی برسانیم. توضیحات ساده دکتر خیلی زود پس زمینه های ذهن مان را کنار زد . آرمان مزدا که داوطلب شده بود تا مورد هیپنوتیزم قرار بگیرد تا چند دقیقه اول لبخندی حاکی از ناباوری و همچنین جالب بودن یک تجربه را بر لب داشت. اما دیری نپائید که آن لبخند ار زوی لب هایش پاک شد و وقتی بازگشت که دکتر از او خواست وارد دوره های شاد زندگی خود شود ، لبخند بار دوم چقدر با لبخند ناباورانه بار اول تفاوت داشت. وقتی بین پنج و هفت عددی باقی نمی ماند پیش از آغاز حلسه دکتر باقری تاکید کرده بود که ترجیح میدهد هیچ کدام از بیمارانش وارد این مصاحبه نشوند. د وست نداشت هیچ کدام از آدم هایی که به او اعتماد می کردند و او را به حریم خصوصی خود راه می دادند ، دچار بی اعتمادی شوند. برای آنکه انحمن هیپنوتیزم ایران وارد حاشیه ای نشود. ما خود پیشنهادکردیم یکی از همکاران مجله به صورت داوطلبانه وارد این آزمون شود. کوشیدیم تا به تمام قوانین انحمن و قید بندهای آنها احترام بگذاریم. درک می کنیم که جلسات هیپنوتیزم هم مانند تمام جلسات بین اطبا و بیماران ، محرمانه است و نباید چیزی از آن به بیرون درز پیدا کند . تمام این مطالب با رضایت کامل همکار ما مورد انتشار قرار می گیرد. اول ارزیابی بعد روانشناسی دکتر باقری در مطبش ما را می پذیرد و صحبت هایش را این طور آغاز می کند . هیپنوتیزم خیلی سریع اتفاق نمی افتد. منظورم این است که قرار نیست شما از در وارد شوید و من خیلی ساده شما را هیپنوتیزم کنم. اول یک جلسه ارزیابی داریم بعد یک مصاحبه روانشناسی... هدف این است که ببینیم بیمار مراجعه کننده مشکل طبی دارد یا روحی و روانی. مثلا" بیماری هست که بیماری تیروئید دارد و دچار افسردگی شده و اگر مشکل تیروئیدش حل شود مشکل افسردگی او هم برطرف می گردد. ما چنین بیماری را به متخصصی ارجاع می دهیم و خودمان کاری با او نداریم. یعنی در چرخه و پروسه معاینه روانی قرار نمی گیرد مگر آنکه پس ازمصرف قرص های تنظیم کننده غده تیروئید و برطرف شدن مشکل پزشکی اش ، باز هم مشکل روحی روانی داشته باشد . اگر بیمار در سنجش اولیه قبول شد یعنی مورد پذیرش قرار گرفت علائم او را می سنجیم، اگر علائم خطرناکی داشته باشد، بستری می شود. اگر نیاز به بستری شدن نداشت درمان می کنیم. نوع درمان بستگی به عواملی مثل نوع بیماری، سابقه آن در خانواده و تخصص روانشاسی دارد. هیپنوتیزم معجزه نمی کند ادعا می شود که با هیپنوتیزم می شود کار شناخت درمانی و هم کارهای روان درمانی را انجام داد. ادعا می شود که هیپنوتیزم معجزه می کند و مثلا می شود اعتیاد را با یک جلسه هیپنوتیزم بر طرف کرد . متاسفانه ادعاهای دروغین مانند این کاملا مشغول خراب کردن وجهه این شاخه پزشکی است . قابلیت های اصلی این رشته تحت الشعاع تبلیغات دروغین و همچنین تصاویر کلیشه ای که خودتان اشاره کردید قرار میگیرد . "هیپنوتراپی" در درمان بیماری تاثیر دارد. شکی هم نیست در درمان اعتیاد هم تاثیر دارد اما شرط و شروطی در کار است. نمی شود با یک جلسه آمدن و یک دانه هم بشکن زدن دکتر مقابل چشمان بیمار، اعتیاد برطرف شود . زمان می برد. ملزوماتی دارد. مثلا" اگر در روش های دیگر بیمار در 30 جلسه اعتیاد خود را پاک می کند در "هیپنوتراپی" این کار با 10 جلسه اتفاق می افتد . تضمین صددرصدی هم نیست شرط و شروطی دارد که جایش اینجا نیست. هیچ اجباری در کار نیست یک سوءال مهم در مورد هیپنوتیزم این است که آیا من هیپنوتیزم گر مشغول فرمان دادن هستم یا بیمار دارد خودش به اراده خودش کاری را انجام می دهد؟ این سوءال هم به خاطر تاثیر منفی همان فیلم هایی است که همه دیده اند . کسی که هیپنوتیزم می شود کاملا" در طول این مدت بر خود مسلط است و تا زمانی به دستورات دکتر توجه می کند که خطری او را تهدید نکند یا چیزی بر خلاف میل او تحمیل نشود . اگر من بخواهم که بیمار بخوابد و او نخواهد، خوابش نخواهد برد. کلا" هیپنوتیزم هنگامی اتفاق می افتد که بیمار خودش بخواهد. آیا شخص می تواند دروغ بگوید؟ آیا بیمار میتواند در طول مدت هیپنوتیزم شدن دروغ بگوید ؟ پاسخ مثبت است . حتی بیش از حد معمول میتوانید دروغ بگویید چرا که کاملا" تمرکز کرده اید و حواستان هیچ جای دیگری نیست. گاهی خود ما هم از همین حربه استفاده می کنیم . مثلا" طرف را وارد سه سالگی می کنیم و می گوییم در سه سالگی هستی چه کسی دارد تو را کتک می زند؟اگر او داستان خیالی ما را تایید کرد و وارد این بازی شد آنوقت درک میکنیم که دارد دروغ می گوید. استفاده از هیپنوتیزم در تحقیقات جناییگاهی اوقات هیپنوتیزم در تحقیقات جنایی استفاده میشود. این کار هر کسی نیست و طرف باید واقعا" دوره های تخصصی خاصی را گذرانده باشد ؛ البته به عنوان مثال در آمریکا در بسیاری از ایالت ها این اطلاعات ارزش رسمی ندارند و صرفا" می شود از آنها برای یافتن قرائن و شواهد و سرنخ هایی بهره برد. آغاز هیپنوتیزم همه سکوت می کنیم دکتر باقری مزدا را به گوشه ای از اتاق می برد و بی توجه به ما کارش را آغاز می کند. "برای گرم کردن ، دستاتو از هم باز کن و فکر کن دارن به هم می چسبن فکر کن آهن ربا هستن. خودت اونارو به هم نزدیک نکن بذار به هم نزدیک بشن ." چند ثانیه بعد دست ها به هم می چسبند. " حالا دستارو تو هم چفت کن بذار اونقدر تو هم چفت بشن که دیگه نشه از هم جدا شون کرد. آروم باش.. سرتو بنداز پایین، دستات دارن لخت میشن ...آروم باش .. هروقت تو عمیق ترین حالت فرو روفتی به من با تکون دادن انگشتت علامت بده. بذار این آرامش، تو تموم بدنت پخش بشه ... هر دمی شمارو به عمق می بره و هربار که بیشتر به عمق برین ، آروم تر میشین. حالا می خوام دستاتو بگیرم تو اصلا حس نمی کنی .. آروم باش ،حالا نفس عمیق بکش ... می خوام از صد شروع کنی به شمردن و به عقب برگشتن ... هر عدد رو که شمردی بعدش بگو آرامش بیشتر ... بعد از چند عدد بقیه عددا یادت میره... بشمار ..." صد....آرامش بیشتر .... نود ونه...آرامش بیشتر.... محوشون کن ....آرامش بیشتر ...نود و چهار....نودویک .... هشتاد و هفت .... هشتاد و دو ... علامت داده شد... مزدا دیگر نمی توانست شماره ها را به خاطر بیاورد.... دکتر باقری یک چشمه دیگر رو می کند " می خواهم تو دلت از یک تا 20 بشمری .. یادت باشه بین پنج و هفت عددی نیست.. اول تو دلت بشمر ... هر وقت مطمئن شدی که عددی نیست علامت بده ..." دقایقی بعد مزدا علامت می دهد " حالا با صدای بلند بشمر..." مزدا می شمارد ، یک ، دو ، سه ، چهار ، پنج ، هفت ، هشت ، نه ، ده !!! " حالا که ازخواب بیدار شدی دوباره برام بشمر ، یادت باشه بین پنج و هفت عددی نیست بیدار شو" مزدا بیدار می شود ... او هوشیار است دکتر دو دست را می گذارد جلوی او. بشمار... مزدا می شمارد ... یک ..دو...سه ... چهار ...پنج... هفت ... هشت ....نه ....ده ... گیج می شود 10 انگشت می بیند و آنها را می شمارد و یکی را کم می آورد نمی تواند بفهمد مشکل کجاست هیپنوتیزم یکبار دیگر اثر کرده ... گذشته و آینده خوش در خلسه می رسیم به اصلی ترین مرحله... به مرحله بازگرداندن مزدا به گذشته .... و حالا می خواهیم برگردیم به زمانی که خیلی خوشحال بوده . لحظاتی که از ته دل می خندیدی ... برگرد به عقب ... نفس عمیق بکش... برگرد به عقب ... نفس عمیق بکش... من از یک تا پنج رو می شمارم و هر وقت به اون لحظه رسیدی به من خبر بده لحظاتی بعد مزدا علامت می دهد. کجائی؟ الان روزه یا شبه ؟! روزه... باکی هستی ؟! با رفیقم... چیکار میکنید که خوشحالین ؟! بازی می کنیم ... چند سالته ؟ 15 سالمه .... همین برنامه دو بار دیگر تکرار میشود و مزدا به پنج سالگی خود بر میگردد.... هر بار درحالت خوبی قرار دارد و شاد است . دکترمزدا را به آینده هم می برد.... به آینده ای که مزدا برای خودش تصور میکند. همراه با جزئیاتی که برایش مهم است ... دکتر از مزدا می خواهد که از دیدن خود و خوشبختیش در آینده احساس رضایت کند و مطمئن باشد که به این آینده می رسد . مزدا در خلسه است دکتر دست راست او را بی حس می کند و با ناخن پوست دست او را محکم می خراشد ... مزدا چیزی حس نمی کند ... وقتی دکتر او را به هوش می آورد با تعجب به دستش نگاه می کند و تازه متوجه می شود که پوست دستش قرمر شده اما دردی را حس نمی کند ... دست راست او هم این درد را حس نکرده.... دیگر حرفی نمانده ...دکتر مزدا را به حالت طبیعی بر می گرداند و سریع کیفش را برمی دارد ... او مریضی در کرج دارد که یک ساعت دیگر در مطب اوست ... با همه دست می دهد و تاکید می کند که به مردم در مورد هیپنوتیزم اطلاع رسانی کنیم .. خداحافظی می کند و می رود .......
Read 6173 times
You are here: Home مقاله‌ها مصاحبه ها ماجرای یک هیپنوتیزم از پیش هماهنگ نشده